Site Overlay

گل یخ

پنجم اسفند ماه زادروز زنده نام سیاوش کسرایی شاعر معاصر (1375 – 1305) است

سروده ی زیر را پنجم اسفند هزار و سیصد و پنجاه و نه، در نخستین زمستان اقامتم در وین بیاد استادم سیاوش کسرایی سرودم. او شیفته ی گل یخ بود و هر سال در زادروزش با چند شاخه گل یخ شادباش گویان به دیدارش می رفتم. یاد و نامش جاودان.

گل یخ
ناهید باقری – گلداشمید


آسمان
تیره چون بال کلاغان سیاه
خیمه بر شهر زده ست
و غروبی سنگین
خسته، اندوه زده
سایه گستر شده بر خانه ی من
 
دیده ی پنجره ام بارانی ست
و همه غربت خود را با درد
می فشاند بر خاک

 
خسته بر می خیزم
پرده را می کشم آرام به سیمای غروب
و به اندام صبور گل یخ
دیده می دوزم من در گلدان
ذهن من می بوسد
یاد زیبای زمستان های پیشین را
که رهانیده دل از فصل غم افزا، گل یخ
هدیه ای بود به بارآوری ریشه ی دوست
که غزلخوان به تکاپوی بهاران می رفت
 
به اجاقم که ز خاکستر ایام پر است
و هنوز نیم سویی دارد
هیزمی می نهم آهسته و اسپندی نیز
شعله سر می کشد آرام به روی دیوار
و به چشمان آیینه ی دیواری من
غربتم رقص کنان می سوزد
گونه گر می گیرد
شام رنگینی ست بر سفره ی من:
شعله و یاد و سپند و گل یخ

وین – زمستان 1980